سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستی، یکی از دو [نوع] خویشاوندی است[ : خویشاوندی سببی و نَسَبی] . [امام علی علیه السلام]   بازدید امروز: 1  بازدید دیروز: 1   کل بازدیدها: 25225
 
جشن دلتنگی
 
روز مرگ
نویسنده: نرگس(دوشنبه 87/2/9 ساعت 10:46 عصر)

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

برای من مگری و مگو دریغ دریغ
به دوغ دیو درافتی دریغ آن باشد

جنازه‌ام چو ببینی مگو فراق فراق
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد

مرا به گور سپاری مگو وداع وداع
که گور پرده جمعیت جنان باشد

فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر
غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد

تو را غروب نماید ولی شروق بود
لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد

کدام دانه فرورفت در زمین که نرست
چرا به دانه انسانت این گمان باشد

کدام دلو فرورفت و پر برون نامد
ز چاه یوسف جان را چرا فغان باشد

دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا
که های هوی تو در جو لامکان باشد

  *ندونستی که بعد ازتو چراغ خونه خاموشه



نظرات دیگران ( )

من بارها مرده ام بارها...
نویسنده: نرگس(پنج شنبه 87/2/5 ساعت 3:10 عصر)
 

 

آنقدر مرده ام که هیچ چیز نمی

تواند مردنم راثابت کند

 

 

وآنقدر از این دنیا سیرم که روز مرگم را جشن  میگیرم

  

من تنها می توانم آرزوی آمدنت را بکنم با اینکه دیگر طاقتی نمانده در انتظارت نمی توانم به سویت بیایم

 

 

حتی برای سقوط در گودال تاریک گور هم نمی توانم گامی بردارم

 

 تنها پنجه می سا یم و ناله میزنم و فرو میروم

 

 

             کجایی مرگ؟

 

و بسیاری بارها می میرند ، سالها ، تمام عمر . و هر بار مردن ، ادای عشقی ست به زندگی، آنگونه که شایسته ی بودن است

 

 من بارها مرده ام ، بارها ... دوست من ، دوست ندیده ی من



نظرات دیگران ( )

دلتنگی
نویسنده: نرگس(دوشنبه 87/2/2 ساعت 10:17 عصر)

از پشت شیشه های بزرگ دلتنگی گریه میکنم و آرزو میکنم که کاش

 برای یک لحظه فقط یک لحظه آغوش گرمت را احساس کنم ، میخواهم

 سر روی شانه های مهربانت بگذارم تا دیگر از گریه کم نشوم . تو مرا

به دیار محبتها بردی و صادقانه دوستم داشتی پس بیا و باز در این راه

تلاش کن اگر طاقت اشکهایم را نداری . در راه عشقی پاک تر و صادقانه تر،

 زیرا که من و تو ما شده ایم پس نگذار زمانه بیرحم دلهایی را که از هم

جدا نشدنی است را به درد آورد دلم را به تو دادم و کلیدش را به سوی

آسمان خوشبختی ها روانه کردم چه شبها که تا سحر به یادت با

گونه های خیس از دلتنگی ها به سر بردم چه روزها با خاطراتت نفس

 کشیدم پس تو ای سخاوت آسمانی من ...

مرا دریاب که دیوانه وار دوستت دارم

 



نظرات دیگران ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
الهی!!!
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| مطالب بایگانی شده ||
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
جشن دلتنگی
نرگس
اینجا برشی ست از زندگی من.....منی که هیچگاه هیچ کس نخواست بفهمد درونم چه می گذرد اینجا مینویسم چیزهایی که درونم می گذرد ......چیزهایی که هیچوقت هیچکس در ظاهر شادم ندید.......و نخواهد دید..... من نرگس 18ساله .......متولد در غمستان این زندگی پوچ ........و به ظاهر شاد.....

|| لوگوی وبلاگ من ||
جشن دلتنگی

|| لینک دوستان من ||
حسین
میلاد
loved110
l.boy
نسیم
مرد تنها
مقلوب عشق
وحید
آزیتا
عاشقانه زیستن ، غریبانه مردن

|| اوقات شرعی ||


|| وضعیت من در یاهو ||
یــــاهـو