سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که به بلایى سخت دچار است چندان به دعا نیاز ندارد تا بى بلایى که بلایش در انتظار است . [نهج البلاغه]   بازدید امروز: 2  بازدید دیروز: 0   کل بازدیدها: 25208
 
جشن دلتنگی
 
کهولت
نویسنده: نرگس(چهارشنبه 86/7/4 ساعت 1:46 عصر)

 

پیرزنی که در آن سوی درختان خزان دیده قدم میزد

روح چهل سالگی من بود

روحی آشفته از سایه صدها برگ

و پراکنده تر از لرزه صدها موج

روحی آماده مردن بود

پیرزنی که سر تیزی عصای او

صلح آن چشمه خندان را پیوسته به هم میزد

روح من بود که در پشت درختان خزان دیده قدم میزد

آه . . .  میدانم

دیگر این روح از آن پنجره روشن رویاها

آسمان را نتوان دید

به درختان و به خورشید نگاهی نتوان بست

دیگر احساس غریب او

در سحر گاه ، پس از باران

 

عطر نمناک را نتوان بوئید

دلش از وحشت شبهای کهولت نتوان رست

دیگر او پیر است

پیری اش تیره و دلگیر است

پیری اش تیره اتاقی است کز آن روزنه ای رو به خیابان نیست

نه خیابان ، نه بیابان

آه . . . میدانم

دیگر آن عشقی که در صبح جوان بختی

پنجه در پنجره کلبه او می شود

روی از این روح نگون بخت نهان کرده است

روی رغبت به حریفان جوان کرده است

 

 

 



نظرات دیگران ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
الهی!!!
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| مطالب بایگانی شده ||
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
جشن دلتنگی
نرگس
اینجا برشی ست از زندگی من.....منی که هیچگاه هیچ کس نخواست بفهمد درونم چه می گذرد اینجا مینویسم چیزهایی که درونم می گذرد ......چیزهایی که هیچوقت هیچکس در ظاهر شادم ندید.......و نخواهد دید..... من نرگس 18ساله .......متولد در غمستان این زندگی پوچ ........و به ظاهر شاد.....

|| لوگوی وبلاگ من ||
جشن دلتنگی

|| لینک دوستان من ||
حسین
میلاد
loved110
l.boy
نسیم
مرد تنها
مقلوب عشق
وحید
آزیتا
عاشقانه زیستن ، غریبانه مردن

|| اوقات شرعی ||


|| وضعیت من در یاهو ||
یــــاهـو